روح من دو قسمته‌

قسمتی در لذت از منظره کوه ها و آسمون آبی و ابرها و خورشید و هوای مطبوع و دشت های نزدیک و گوشت های تازه و باکیفیت و طبیعی و تخم مرغ های قهوه ای و نون های خوش عطر و نرم و خوشمزه و سبزی های خوش عطر و بوی خاکی که سبزی هارو ازش میچینی و میوه هایی که از درخت میکنی و شکوفه ها و گوجه سبز ها و چاقاله بادوم هایی که در دسترس ان و yiyene minnet و گیلاس ها و آلبالوها و گوجه هایی که از بوته میچینی و عطرررشو به درونت میکشی. انگور هایی که با دست خودت میچینی خاکی که بی کفش روش راه میری گل آفتابگردونی که با عشق نگاهش میکنی. آب خنکی که پاهاتو توش میذاری. ظهرهای گرم تابستونی که همون آب خنک میشه زمان تفریح و آب بازی کردنتون.

قسمت دیگه ام دلش شهر بزرگی رو میخواد که تورو تو خودش گم‌ کنه. کتاب فروشی های بزرگ داشته باشه. قدم به قدم کافه های رنگارنگ هر لحظه تجربه جدید و هر روز شناخت جدیدی برات داشته باشه. خیابون های تموم نشدنی دوست های فراوون آزادی های زیاد. 

و متاسفانه این روح هارو باهم‌ نمیشه داشت.