پناه می آری به اینجا؛ وقتی افکارت مغزت رو گاییدن.

فردا دوباره شروع هفته است. یه جورایی دلم می خواد اجتناب کنم از سرکار رفتن؛ چرا؟ چون باید گزارش بگیرم؛ قسمت مهمش گزارش گرفتنه و نمی خوام از همکارم دوباره راهش رو بپرسم چون حس می کنم در نظرش خنگ می آم؛ در نظر کسی که یک جلسه تراپی ام به احساسم نسبت بهش پرداختیم. احساسم نسبت بهش خیلی یه جوریه؛ شاید بهتره بگم به احساسات خودم نسبت به خودم یا دیدن اون به شکلی که خودم می خوام باشم. خلاصه که بعد از این باید گزارش بگیرم؛ باید حواسم باشه ارسال پیامک هام در قالب درست باشه و فرمت تبلیغاتی نگیره. چون در اون صورت بگا خواهم رفت. الان که اینجا نشستم و بعد مدتها دارم با کیبرد لپ تاپ خودم می نویسم خیلی عجیبه ویرگول و نیم فاصله ندارم و عددهای بالام هم کار نمی کنن. شاید باید یه لپ تاپ جدید بخرم؟ هوم؟ بابا؟ نظرت چیه؟ باید صبحونه فردارو برای شرکت حاضر کنم. ساعت یک ربع به هفت بیدار شم و حاضر شم و برم سرکار. شاید باید صبحانه رو حاضر کنم و الان بخورم و برای سرکارم فکر اسنک بکنم. تا فاصله ناهار؛ مثلا چی؟ به این هم میشه فکر کرد. باید درس بخونم. دقیقا دو هفته بعد یعنی بیست و نهم امتحانام شروع میشن و باید از الان براشون بخونم. با استاد درکه و استاد شیخ قشنگ و عزیزم هنوز صحبت نکردم؛ نمی دونم. امیدوارم اجازه بدن امتحان بدم. باید متن هایی که درکه توی کلاس خواسته رو از چت جی پی تی درآرم و یه چیزهایی توی ذهنم باشه. ایموجی خنده. باشگاه می خوام برم امروز. هنوز نیاز به استراحت دارم؟ نمی دونم. دلم یه روز بطالت با کیفیت می خواد. یعنی بشینم فیلم خوب ببینم. کل وان پیس رو اون روز تموم کننم. اگر از روزی که قسمت 843 رو دیدم هر روز یه قسمت می دیدم الان آرک جدیدش بودم. یا حداقل یه سریال ایتالیایی یا انگلیسی ببینم. خیلی احساس شرم می کنم وقتی از کل سیت کام ها کلا یکی ش رو کامل دیدم. انگار از دنیا عقبم. کتاب خوندن؛ من کرم کتاب؛ کاش به اون حد از استیبل بودن برسم که از چیزهای فوق محبوبم؛ حتی یکم توی برنامه هر روزم باشه. یعنی هر روز ده قیقه از یه چیزی؛ ولی مستمر. ساعت شش و بیست دقیقه اس. باید دیگه کارهام رو بکنم. همون حاضر کردن صبحونه؛ لباس پوشیدن برای باشگاه؛ راهی برای بازگشت به تغذیه سالم ندارین بچه ها جون؟ من دارم تلاشم رو می کنم ناموسی. نمی دونم الان چیکار کنم برای یه قدم بهتر شدن. یه لحظه به فردا فکر کردم و از حجم کارها پنیک کردم. تماس های رضایت از خدمات پس از فروش؛ مکانیک های بنز؛ و تیپیکالی و روتین که اصالت ها. ولی هرچی. من تا الان انجام دادم و از پسشون براومدم؛ الان هم می آم؛ دیر یا زود. یه زنگ به بابابزرگم بزنم و برم دنبال کارهام. من از پسش برمی آم؛ فقط بذارین اول دراما کویین باشم و راجع بهش غر بزنم و مضطرب باشم؛ در انتها انجامش می دم.