ششصد و نود و نه
خودتو برمیداری، جمع میکنی، جدا میکنی از وقتی که دلت میخواست ازت مراقبت شه، به هوای اینکه دیگه دلت مراقبت نخواد و یهو میبینی که عه..
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۳ ساعت 21:17 توسط Sahra
|
خودتو برمیداری، جمع میکنی، جدا میکنی از وقتی که دلت میخواست ازت مراقبت شه، به هوای اینکه دیگه دلت مراقبت نخواد و یهو میبینی که عه..
تلاش های موفق و ناموفق و کج و معوج در جهت نوشتن. بنده زبانها، کلمات، آهنگها. در آرزوی باریستا شدن. کوییر. مرید آقام رورونا زورو، اگر نیستم دارم وانپیس میبینم.