بعد از یه جایی من ترسیدم، همه‌ش ترسیدم، از رفتن ترسیدم، به موندن باور نداشتم، فقط منتظر رفتن بودم، "نمی‌مونه" "موندنی نیست" "منتظر رفتنش باش، یه جوری باش که از رفتنش ضربه نخوری" چرا؟ چرا من از رفتن عشق‌‌می‌ترسم؟ چرا به عشق باور ندارم؟ چرا عشق دوستام و اطرافیانم‌رو نمی‌بینم؟ چرا پارتنر و رابطه اینقدر توی زندگیم و افکارم پررنگ شده؟ کجام درد می‌کنه باز؟