دوست دارم روزهایی بیان که صبح‌ها بیدار می‌شم و می‌دونم شغلی دارم، خونه‌ای دارم که مسئولیتش با منه، ترجیح می‌دم این بچه‌هم باشه، یعنی اگر این بچه نباشه روزهام خیلی تاریک‌ترن. دوست دارم لوکیشن این خونه گوشه‌ای از ایتالیا باشه‌، شاید دارم دور از واقعیت و فانتزی می‌پسندم ولی مدت‌هاست خارمادر برای واقعیت‌گرایی نذاشته‌م و حالا دقیقا دلم می‌خواد می این پارالل ورلدز بنویسم، روزهای بهتر رو توی ذهنم تصویرسازی کنم. از من خوشحال‌تر، آزادتر، از اینکه باریستا شدم بنویسم، تو کافه کار می‌کنم، شاید تو استارباکس حتی، یاد گرفتم لاته‌آرت‌هارو، انواع قهوه‌های دمی‌رو، تاریخچه قهوه‌رو می‌دونم، نوشیدنی‌های مختلف هم درست می‌کنم، شاید هم دارم بارتندر بودن‌رو هم شروع می‌کنم. بیکر و پاستر بودن؟؟؟ می‌دونی انگار بهم وصلن پس قطعا رسپی‌های خوبی برای پختن کیک بلدم، کیک و دسرها و تیرامیسو و چیزکیک و کوکی و کیک‌های کوچولو و مافین و اوووو، هرچیزی که یک کافه خوب داره. البته خب بیکر بودن کمتر ولی خب کروسان چی پس؟ تست‌های و ساندویچ‌های مختلف، پنینی. درسته این‌هارو برای آینده می‌نویسم ولی حالاهم برای این کارها مشتاقم. ولی خب تصویرسازی می‌کنیم برای موتویشن و هدف جدید داشتن، دارم ترکی استانبولی‌مو کامل‌تر می‌کنم و آلمانی‌رو دوباره شروع و ایتالیایی‌هم که داریم با جدیت ادامه می‌دیم و دلم می‌خواد بیشتر و بهتر بتونم حرف بزنم و کلا حرف بزنم با، انگلیسی هم که... نمی‌دونم باید چیکارش کنم. روزهام خوبن، به درد انسان بودن واقف‌ترم، ولی تلاشمو می‌کنم، چون که زندگی همینه، یه روزی تبدیل به نفرت می‌شه بهترین عشق. داره چهار ماه کامل می‌شه که قندوشیرینی‌های نامناسب‌تر رو حذف کردم، نمی‌گم عالی بودم که هدف عالی بودن نیست و ساختن روتین و عادت‌های بهتره، سعی می‌کنم هرروزی که می‌تونم ورزش کنم، سالاد و سبزیجات بیشتری بخورم و بشقاب غذام بهتر باشه، و می‌بینم که این روتین چقد زندگیم‌رو بهتر کرده، نیاز به دیده‌شدن این تلاش‌هام دارم، نیاز به نوازش شدن، قدردانی شدن، تعریف شنیدن دارم، نیاز به دوست داشته شدن دارم، بغل شدن، بوسیده شدن، میک‌لاو اند آدر استافز. زندگی زندگیه، سخت و آسون، نرم و زبر، گاهی نوازشت می‌کنه و گاهی صیقلت می‌ده، دوستش دارم، تلاشم رو می‌کنم و این آدمی که هستم رو بیشتر دوست دارم، انگار که واقعی‌ام، نه جوگیر و الکی و فیک. شبیه دت گرل‌ها شده‌ام.