پانصد و نود و دو
احمق جون واسه رسیدن به هدفات و بودن آدمی که میخوای داری میمیری؛ ولی سراغش نمیری، چون میترسی. از مسئولیت میترسی. اعتماد به نفس کافی نداری که بدونی از پسش بر میآی. اصلا تنبلی نمیخوای از پسش بربیای که مسئولیت بیاره برات. فهمیدی بچه؟ حالا هی زانوی غم بغل بگیر و بگو من نمیتونم. کونتو جمع کن.
+ نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:35 توسط Sahra
|