دویست و هشتاد و دو
موتور ماشینتان خراب است. رینگش را عوض کرده و رینگ اسپرتش میکنید. موتورش درست شد؟ نه. میروید شمال. موتورش هنوز خراب است. هزارتا گه دیگر بهش میمالید. موتور هنوز خراب است. باید موتور را درست کنید و بعد هم رینگ اسپرت بهش می آید و هم شمال میبردتان. سوال من این است. موتور آدمی دقیقا کجاست؟ کجای ما خراب میشود؟ اگر به نظرتان انجای ما خراب میشود که باید بگویم نظرتان را ببرید و بگذاریدش سر طاقچه. اگر موتور ما عقل ما است پس کجایش خراب میشود که توی ام آر آی و ان ام آر کربن سیزده و هزار روش طیف سنجی مولکولی و غیر مولکولی دیگر نشان نمیدهد؟ اگر موتور ما قلب ما است چرا توی خیلی از آدمهایی که موتورشان خراب شده و هن هن میکند سالم است و عین اسب میتپد؟
موتور من خراب شده. نمیدانم شاید هم گاز و کلاجم. صفحه کلاج و خلاصه یک ورم. به همین خاطر هرچقدر کره بادام زمینی و شکلات تلخ و قهوه میدهم همه اش را بالا می آورد. به نظر بمرانی من نباید از پیشش بروم. اما من باید بروم و غیب شوم. باید بروم موتورم را درست کنم. با این که نمیدانم موتورم کجای من است. همه این فکر هارا مغز میکند؟ آیا مغز من متوجه است که من دارم راچع به خرابی اش صحبت میکنم؟ بله چون مغزم دارد راجع به خودش مینویسد. از این فکت های تخمی پیج های تینیجری. هاهاها. موتور من خراب است. و من نمیدانم کجای من است تا تعمیرش کنم. امضا.